مادر و روز مادر

ساخت وبلاگ
فردا بیستم بهمن ماه است، روزی که پسر کوچولویم چشم به این دنیا گشود. خیلی خوشحال بودم که بعد از حاملگی پرماجرا دارم ماموریتم را به سلامت تمام می کنم. چقدر دعا کردم و البته شکرگزاری و هنوز هم... تا همیشه.با تولد کوچولو زندگی ام رنگ جدیدی گرفت، مادر سه فرزند بودن، پر از مسئولیت و تلاش و برنامه ریزی است و من به آن افتخار میکنم. با یادآوری آن روزها ناخودآگاه به یاد خاطرات تلخ هم می افتم، هرچند که نمی خواهم اما آنها جان مرا خراشیده اند. کاش بتوانم روزی ببخشمشان... تا الآن که نتوانسته ام. بهرحال الآن شادم و شکرگزار. پسر کوچولوی من سه ساله می شود و من از تک تک لحظات با او بودن استفاده می کنم و قدر این لحظات را می دانم. قدر هر سه تایشان را می دانم، هرچند گاهی خسته از چالش های سخت می شوم و تحملم کم می شود اما تلاشم را می کنم تا مادری با کیفیت باشم. امیدوارم که بتوانم.کودکم و کودکانم در پناه خدای مهربان شاد و آرام و خرسند باشید. مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 19:58

سلام، یه سلام زمستانی اما گرم!دیشب تولد کارن کوچولو با حضور خودمون فقط!!! برگزار شد. البته خوب بود و خوش گذشت اما شاید اگر کمی شلوغتر بود، بهتر میشد که بعلت وضعیت جاده و بارندگی میسر نشد!به هر حال با تجربیات قبلی ناخوشایندی که دارم، بد هم نشد که مهمانهای مربوطه نیامدند، اصلا حوصله حاشیه و خرده فرمایشات آنها را نداشتم. کمااینکه هفته پیش به برادرم در مورد تولد گفتم، فکر می کنید چی گفت؟ گفت شام چیه؟، اگر خوب بود، بیام! به همین مسخرگی!!!بگذریم، حقیقت این است که من از صمیم قلب برای بچه هایم خوشحالم. در حد بضاعت تلاش می کنم که مادر خوبی برایشان باشم و هیچ چیزی شادی مرا از اینکه کودکم سه ساله شده است را خدشه دار نمی کند. همین.پسر کوچولوی جذاب و باهوشم، تولدت مبارک ک عزیز دل مامان. برات هزاران آرزوی خوب دارم اول از همه هم سلامتی، طول عمر و سعادت برای تو عزیزم مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 19:58

نمی دانم چه حکمتی است که هروقت می خواهم حال مادرم را بپرسم، خبر از برادر و زن و بچه هایش می دهد! تفریح و مهمانی و خوشی هایشان! آخر نمی گویم که خوش نباشند و با فامیلهایشان بیرون نروند اما واقعا به من چه؟؟؟؟تولد دعوتشان کردم که بخاطر وضعیت هوا نیامدند. در عوض رفتند به روستای پدری که در ارتفاعات است، آنهم برای برف بازی و با خواهرهای خانم! خوب به جهنم، شاید دوست نداشته‌اند اینجا بیایند موضوع این است که چرا مادرم اینها را به من می گوید؟ اگر این کرم نیست، پس چیست؟هروقت می خواهم کمی از اخلاق گندش را فراموش کنم، با تکرارش نمی گذارد، واقعا دوستش ندارم و واقعا دلم برایش تنگ نمی شود. کاش میشد پدر و مادر را هم عوض کرد! تا حد امکان حضورشان را کمرنگ کرده ام تا حدی که بچه ها چندان علاقه ای بهشان نشان نمی دهند، اما خودم همچنان رنج می کشم. چرا نتوانسته ام به بی تفاوتی مطلق برسم؟ با این رفتار آنها بخصوص مادرم، بزودی این اتفاق می‌افتد. هرگز نمی توانم ببخشمش اما می توانم بی تفاوت شوم، امیدوارم بزودی این اتفاق بیفتد. + نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 11:37 توسط منتظر  |  مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 19:58

سلام، از سرمای بی حد و تعطیلی مدارس و کمبود گاز و ... بگذریم. شما به هدفتون در زندگی فکر کردید؟ یا بزرگتر فکر کنیم، رسالت؟جالبه که تا همین چند وقت پیش می‌دانستم کجای زندگی هستم، سر کار می رفتم، بعدش هم درس و بچه، اما الان در میانه ۴۱ سالگی نمی دانم! باور کردنش سخته اما مسیرهایی که انتخاب کرده ام -به اختیار یا اجبار- در موارد فردی به جاهای جالبی نرسیده! نمی دانم دوباره در یک رشته دیگر که قادر به ادامه آن در همین شهر باشم، ارشد بخوانم؟ در کنکور دکترا شرکت کنم؟ یک هنر را دنبال کنم؟ به دنبال تدریس بیفتم؟ اصلا دلم چه می خواهد؟ هر کدام از این انتخاب ها زحمتهای بیشمار و هزینه های خود را دارد، صرف مشغول بودن توجیه افتادن در هرکدام ازین مسیرها نیست. ادامه در شبهای دیگر... + نوشته شده در شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱ ساعت 23:35 توسط منتظر  |  مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:17

سلام، یه سلام نیمه شبی! خانه در خواب و منوکوچولو بیدار... مثل جغد پیشش نشسته ام تا بقیه را بیدار نکند. مدارس حضوری شده اند و با شروع دوباره کلاس زبان و ورزش بچه ها، همه چیز به روال سابق برگشت. حتی مهد نرفتن کوچولو! راستش ترسیده ام مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:17

بعد از حضوری شدن مجدد مدارس، با صرفه جویی در مصرف گاز، محیط کلاسها خیلی سرد بود، این بعلاوه ویروس های رنگارنگ این روزها باعث بیماری خیلی از دانش آموزان شده که دختر من هم یکی ازاونهاست! دیشب تب شدید و تاری دید و نفس تنگی و .... و امروز سرم و آمپول و دارو و ....خلاصه که مشغولیم! خدا کند سایه نحس بیماری و کمبود و گرانی از سر مردم کم بشود. گاهی فکر میکنم کی قراره اون آسایش و آرامشی که به دنبالش هستم فرا برسد؟ البته که امیدوارم بزودی. حوصله حرفهای روانشناسی زرد که این روزها حسابی در فضای مجازی مد شده را ندارم اما از صمیم قلبم مشتاق آرامش و آسایش هستم. برای هممون. + نوشته شده در سه شنبه چهارم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 23:14 توسط منتظر  |  مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:17